صائب تبریزی:صائب ز طول بیش بود عرض راه تو از مستی این چنین که به هر سوی مایلی
❈۱❈
صائب ز طول بیش بود عرض راه تو
از مستی این چنین که به هر سوی مایلی
از درد و داغ عشق بود شور هر دلی
بی روی آتشین نشود گرم محفلی
❈۲❈
در عین ناز، نرگس خود را ندیده ای
از ترکتاز لشکر بیداد غافلی
برقی کز اوست سینه ابر بهار چاک
نسبت به شوخی تو بود پای در گلی
❈۳❈
در دیده نظارگیان ماهپاره ای است
از آفتاب حسن تو هر پاره دلی
زان آتشی که از رخ لیلی بلند شد
هر برگ لاله ای است درین دشت محملی
❈۴❈
هر حلقه را ز روی تو نعلی در آتش است
در دور خط به بردن دل بس که مایلی
هر چند روی دل ز تو هرگز ندیده ایم
بر هر طرف که روی کنم در مقابلی
❈۵❈
افتادگی گزین که ره دور عشق را
غیر از فتادگی نتوان یافت منزلی
از دل اگر غبار تعلق فشانده ای
آزاده ای، اگر چه اسیر سلاسلی
❈۶❈
گر تشنه وصال محیط است آب تو
در جویبار جسم به آن بحر واصلی
سیلاب می برد خس و خاشاک را به بحر
دامان عشق گیر اگر زان که کاهلی
❈۷❈
گوهر اگر به گرد یتیمی نمی رسید
زین بحر بیکنار نمی یافت ساحلی
خورشید بدر کرد مه ناتمام را
با ناقصان بساز اگر زان که کاملی
❈۸❈
زان می پرد به نقش و نگار جهان دلت
کز نقشبند عالم ایجاد غافلی
در چشم اعتبار نمک سودن است و بس
در شوره زار عالم اگر هست حاصلی
کامنت ها