صائب تبریزی:تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟ از نقش پای راهروان رهنما کنی
❈۱❈
تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟
از نقش پای راهروان رهنما کنی
چون حلقه، دیده نگران شو تمام عمر
شاید به روی خود در توفیق وا کنی
❈۲❈
جز نقش یوسفی نبود در بساط صبر
تو جهد کن که آینه را (با صفا کنی)
اطعام، رزق روح و طعام است (رزق تن)
تا کی ز رزق روح به تن اکتفا کنی؟
❈۳❈
دست خود از نگار علایق بشوی پاک
تا صد گره گشاده به دست دعا کنی
در نامرادی این همه بیداد می کنی
گر چرخ بر مراد تو گردد چها کنی؟
❈۴❈
آشفتگی ز مغز ( نمی رود)
دستار نیست (این که ز سر زود وا کنی)
قالب تهی ز خویش ( )
چون بهله دست (در کمر مدعا کنی)
❈۵❈
تنگ شکر ( )
گر خوابگاه (خویشتن از بوریا کنی)
تا کی دهان خویش ( )
چند اکتفا ( )
❈۶❈
) در خانه، کور (
) عصا کنی (
از خودسری و بی بصری، چند چون حباب
صائب ز بحر خانه خود را جدا کنی؟
کامنت ها