صائب تبریزی:دایم ستیزه با دلافگار میکنی با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟
❈۱❈
دایم ستیزه با دلافگار میکنی
با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟
ای وای اگر به گریه خونین برون دهم
خونی که در دلم تو ستمکار میکنی
❈۲❈
با این حلاوتی که دل عالم از تو سوخت
استادگی به شربت بیمار میکنی
شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن
دل میبری ز مردم و انکار میکنی؟
❈۳❈
این جلوهای که من ز تو بیباک دیدهام
بر سرو، طوق فاخته زنار میکنی
یوسف به خانه روی ز بازار میکند
هرگه ز خانه روی به بازار میکنی
❈۴❈
گر بگذری به سرو و صنوبر، ز بار دل
در جلوه نخست سبکبار میکنی
گردی کز او بلند شود آه حسرت است
بر هر گل زمین که تو رفتار میکنی
❈۵❈
چشم بدت مباد، که با چشم نیمخواب
بر خلق ناز دولت بیدار میکنی
زین آب خوشگوار شود تشنگی زیاد
ورنه علاج تشنه دیدار میکنی
❈۶❈
گل بر در قفس زن و در چشم دام خاک
رحمی اگر به مرغ گرفتار میکنی
یک روز اگر کند ز تو آیینه، رو نهان
رحمی به حال تشنه دیدار میکنی
❈۷❈
رنگ شکسته را به زبان احتیاج نیست
صائب عبث چه درد خود اظهار میکنی؟
کامنت ها