صفی علیشاه:شنیدی چون ز عارف داستانی ز عالم گوش کن نیکوبیانی
❈۱❈
شنیدی چون ز عارف داستانی
ز عالم گوش کن نیکوبیانی
بود عالم کسی کورا الهی
ز هر چیز آگهی بخشد کماهی
❈۲❈
ز راه و منزل و احکام دینش
نه از کشفی که از راه یقینش
بود این هم همان معنی عارف
که از عرفان علمی اوست واقف
❈۳❈
تفاوت در همان علم و شهود است
که این دانا و آن بینابه بود است
همان علمی که عارف را عیانست
بعالم آشکارا از بیان است
❈۴❈
بدینسان عالمی را گر تو عارف
بخوانی نیست از وجهی مخالف
ز راه کشف عارف مطلع گشت
حجاب از چشم قلبش مرتفع گشت
❈۵❈
ز راه علم عالم با خبر شد
درخت بهره بخشش بارور شد
و لیک این علم غیر از آن علوم است
که گوئی عالمش اهل رسوم است
❈۶❈
نه رسمی عالم است آگاه ازین علم
نبرده در مقامی راه ازین علم
حقیقت عالم رسمی عوام است
باسم شرع او را احترام است
❈۷❈
همانا عالم غیر از نقطهئی نیست
همان یک نقطه در هر باب کافی است
کثیر آن نقطه شد از جهل جهال
معانی مبدل جمله بر قال
کامنت ها