صفی علیشاه:تو عبدالمانع آنرا دان بواقع که دارد باز حقش از موانع
❈۱❈
تو عبدالمانع آنرا دان بواقع
که دارد باز حقش از موانع
«عسی آن تکر هواخیر لکم» را
بیابد وجه و بنهد اشتلم را
❈۲❈
بیابد وجه آنرا کز چه حاصل
نشد شیئی که بر وی بود مایل
دهد حق «ان تحبوا» را بسیرش
که آنچیزی که خواهد نیست خیرش
❈۳❈
اگر یابی که از چیزی شوی پست
دهندت گر که هم اندازی از دست
و گردانی که از بهر تو سود است
شوی خواهانش ار چه بد نمود است
❈۴❈
نیاید در مذاقت خوش دوائی
ولی مینوشی از بهر شفائی
بعدالمانع این معنی است مکشوف
از آن خاطر ز خواهش داشت موقوف
❈۵❈
نه هرگز در خیال خیر و شر است
نه بند جلب نفع و دفع ضر است
نماید منع از خود میل خود را
بجا از حق شناسد نیک و بد را
❈۶❈
ز خود داند بدی گر پیش سیراست
ز حق امری که آید محض خیر است
کامنت ها