صفی علیشاه:یکی هیچ اندرین سیر و جهادت ز اخلاص علی نامد بیادت
❈۱❈
یکی هیچ اندرین سیر و جهادت
ز اخلاص علی نامد بیادت
جواب سائلی شایسته فمرود
باو بیندانشی گفت این خطا بود
❈۲❈
ز بهر آنکه از مردم خسارت
بر او ناید بپاداش جسارت
دگر از بهر آن کورا بحالی
نباشد افتضاح و انفعالی
❈۳❈
فتوت کرد و گفتش راست گفتی
حق این بود آنچه حق میخواست گفتی
بظاهر نفی خویش و مدح او کرد
خلاف نفس و ترک آرزو کرد
❈۴❈
بدست نفس کی هرگز عنان داد
خیوسویش فکند آن یک امان داد
اگر مردی امان ده نی خجالت
تفقد کن نه اظهار اصالت
❈۵❈
که من از خاندان عز و شأنم
کریم و دلنواز و مهربانم
بیمراث از علی دارم فتوت
ز مردان یادگارم در مروت
❈۶❈
علی گر جود بر درویش میکرد
نه بهر حظ نفس خویش میکرد
اگر خوشنود از خود در عطا بود
کجا از حق سزایش هل اتی بود
❈۷❈
خود آن مردان که صاحب سیر بودند
بخلقان رهنمای خیر بودند
بخق ایثارشان بود از فنائی
نه از خود بینی و عجب و ریائی
❈۸❈
بود حکم شریعت جود و ایثار
دگر حکم طریقت ترک پندار
از آن نفس تو راضی بر سخا شد
که فرعونی از آن بذل و عطا شد
❈۹❈
نشاطی آیدش زان بذل و اکرام
چو اظهار خدائی باشدش کام
و گر نه بس خسیس و بس بخیل است
ز ایثاری که الله شد علیل است
❈۱۰❈
سخای الله از عجز و نیاز است
سخای للهوا مکر و مجاز است
ببزم اهل ذکرت میبرد نفس
بغیبت پردهات را تا درد نفس
❈۱۱❈
که ما رفتیم و دیدیم از تمیزی
ز عارف هم نفهمیدیم چیزی
بود این غیبتی بر لفظ معقول
از و سر بسته تکذیبی است معمول
❈۱۲❈
تو از خود گو بعمری غیر تقلید
چه فهمیدی که فهمی ز اهل توحید
همه عمرت بخوردن رفت و خفتن
دگر بر لهو و لعب و یاوه گفتن
❈۱۳❈
چه میزانی بدستت بود خالص
که کامل را شناسی زان زناقص
خود این حرفت هم از تقلید و وهمست
یکی گفت این فضولش بر تو سهمست
❈۱۴❈
گرت نور فتوت بود و انصاف
نگفتی حرفی از تقلید و اجحاف
کمند اینگونه نفست محکم انداخت
ز بهر غسل بردت دریم انداخت
❈۱۵❈
بجای آنکه کوشی در علاجش
بطعن اولیا گفتی مزاجش
نشستی کور در جمع ستوران
سخن گفتی بمیل و طبع کوران
❈۱۶❈
که ما رندیم کز مستی دوغی
نیفتادیم در دام دروغی
فرو گر میشدی در خویش یکدم
ندیدی از خود احمقتر بعالم
❈۱۷❈
بزیر خصم خفتن افتخار است
ولی پند عزیزان بر تو عار است
کامنت ها