صفی علیشاه:دگر آنسر که از حرص است و از آز نشانی گویمت در قطع آن باز
❈۱❈
دگر آنسر که از حرص است و از آز
نشانی گویمت در قطع آن باز
تو را گفتیم کز تیغ قناعت
شود قطع آن گرت هست این صناعت
❈۲❈
نشانش این بود کاشیاء موجود
که آن از قدر لازم بیشتر بود
دهی بر مستحقان بی مناعت
کنی بر آنچه میکردی قناعت
❈۳❈
بدانی کین تو را هست امتحانی
نباشد هیچ از آنت امتنانی
و گر یک حبه شد بروی زیارت
بگردد رفته رفته عیش و عادت
❈۴❈
رسد جائی که اقلیمش کم آید
بهم این اژدها را کی فم آید
کامنت ها