صفی علیشاه:نشانی بود این در ترک آزت دگر از بخل گویم نکته بازت
❈۱❈
نشانی بود این در ترک آزت
دگر از بخل گویم نکته بازت
بترکش گر ترا پای ثبات است
بر احوال بخیلان التفات است
❈۲❈
که مالی جمع کرد او با دو صد رنج
بمرد و برد وزرا و دیگری گنج
گر آید پیش فکرت گاهگاهی
که جمع مال را نبود گناهی
❈۳❈
توئی درویش نی اهل و عیالت
کشی رنج ار نباشد ملک و مالت
شوی محتاج و بیدمساز مانی
ز ذکر و فکر یکجا باز مانی
❈۴❈
بمال اجرای دین حق توان کرد
نه بهر هر کسی دنیا زیان کرد
غرض گر آیدت اینها بخاطر
هنوز استت بجای از بخل آن سر
❈۵❈
اگر با حق شوی در ملکالله
ندارد بتسگی و خستگی راه
در آنجا نیست غیر از نور و نعمت
همه فتح است و فوز و بسط و وسعت
❈۶❈
وگر بگذشته باشی زین خطرها
نباید نفس دستی زین نظرها
نکوتر امتحانی گویمت باز
ز نفش بخل خاطر شویمت باز
❈۷❈
توانی گر دهی مال و نوائی
فزون یا کم بشخصی در خفائی
که او نشناسد آن معطی تو بودی
بود گر چه محبی یا عنودی
❈۸❈
نیاری در نظر حب و عنادش
باو پنهان کنی جود از ودادش
ور از دستت بر آید در غیابش
کنی فارغ ز رنج و اضطرابش
❈۹❈
بدون اطلاع او و غیری
دریغ از وی نداری هیچ خیری
اگر باشی چنین صوفی نشانی
گذشته نفست از هر امتحانی
❈۱۰❈
اگر باشی چنین فارغ ز خلقی
مطهر دوده و پاکیزه دلقی
و گر زین امتحان نائی برون راست
مشو ایمن که رأس بخل برجاست
❈۱۱❈
هنوز آن مرده دارد جنبجوئی
اگر خیزد تو در کامش فروئی
کامنت ها