صفی علیشاه:شنو باز ازنکاخی کوست ساری ز حیث اصطلاح اندر ذراری
❈۱❈
شنو باز ازنکاخی کوست ساری
ز حیث اصطلاح اندر ذراری
شد آن ار رتبه حبی عبارت
که شد در «کنت کنز» از وی اشارت
❈۲❈
ز حبی کو عیان بر ذات خود داشت
بنای جلوه در مرآت خود داشت
خود از «احببت أن أعرف» عیانست
که عنوان ظهورش ازنهانست
❈۳❈
عیان زان حب ذاتی از خفا شد
بیان «احببت أن اعرف» بجا شد
خود این معنی اگر فهمی عبارت
ز سبق ذاتی آمد استعارت
❈۴❈
از آن وصلت بود بین خفایش
دگر بین ظهور و جلوههایش
خود این وصلت نکاحی گشت ساری
بتفصیلات در کل ذراری
❈۵❈
چو وحدت مقتضی شد کز کمونش
بحبی سازد اظهار شئونش
بر تبت ساریاندر کثرت آمد
و زان اندر ذراری وصلت آمد
❈۶❈
اشارت «کنت کنز» از وحدت اوست
هم «اعرف» در ذراری وصلت اوست
تو گو اجمالی کلی یافت تفصیل
و زان وصلت مراتب یافت تکمیل
❈۷❈
بحیثی کز ظهور اتصالی
ز خود یک شیئی را نگذاشت خالی
نخستین وصلت از غیب هویت
بود اندر مقام واحدیت
❈۸❈
وزاو اندر مراتب گشت جاری
هویت این بود در جمله ساری
بهر جائی بنوعی یافت صورت
ز وحدت حافظ او بر شمل کثرت
❈۹❈
بنسبت جمله در اسماء و اکوان
بود وضع نکاح ساری اینسان
بهم باشند یعنی جمله مربوط
بهم دارند حب و وصل مضبوط
❈۱۰❈
زمین و آسمان همچو دو دلبر
چنین دارند وصلی نیز در خور
بهر معنی کنی فرض این مسلم
بود در کل موجودات عالم
❈۱۱❈
بدور این زمین گردد سموات
چو عاشق دو ریارش در مقامات
زمین هم فعل او را سخت قابل
خلایق ز امتزاج این دو حاصل
❈۱۲❈
توان از سیر افلاک و عناصر
نمود اشیاءء کلی را تصور
ز شیئیت نتیجه باز در کون
بجزئی شد هویدا لون در لون
❈۱۳❈
چنین دان جمله موجودات عالم
ز جزء و کل و فوق و تحت فافهم
کامنت ها