صفی علیشاه:شنو از واسطه فیض و مدد باز بود انسان کامل با سند باز
❈۱❈
شنو از واسطه فیض و مدد باز
بود انسان کامل با سند باز
بود او واسطه بر خلق از حق
که نسبت بر دو سو دارد محقق
❈۲❈
بر بط معنوی ذوجنبتین است
میانجی بین وجهین او بعین است
یک از وجهی که مطلق از دو کونست
قریبالربط با سلطان عون است
❈۳❈
دگر وجهش که با خلق اشتراکست
مقید در لباس آب و خاک است
رساند فیض عالی را بسافل
کشاند فلک دانی را بساحل
❈۴❈
تو گو خطی است بینالنقطتین او
ز هر یک دارد آثاری بعین او
یک آثارش وجود علم و نور است
یک آثارش همه فقد و فتور است
❈۵❈
ز آثار وجودی شاه مطلق
بگفتا «من رآنی قدرأی الحق»
ز حیث ممکنیت گفت بر دل
غباری گرد دم پیوسته حایل
❈۶❈
دهم دل را باستغفار رجعت
ز مرآت آن زداید زنگ غفلت
باین معنی «عصی آدم» صریح است
که عصیان بهر ممکن بس صحیحست
❈۷❈
خود امکانیت آدم راست عصیان
وجوب آمد نشانش عفو و غفران
نبی معصوم از وجه وجوب است
ز ممکن دزد غفلت خانه روب است
❈۸❈
بود هر غفلتی بر قدر ادراک
حضور آنهم بقدر عقل چالاک
صفی یا رب ز عصیان رو سیاهست
ز آدم یادگار اند گناه است
❈۹❈
ز ضعف او راست لغزشها پیاپی
ببخش او را که بالاصل است لاشیئی
باصل او محض فقدان و عدم بود
وجود ارشد ز فصل ذوالکرم بود
❈۱۰❈
کرم گر باز فرمائی عجب نیست
بمعدومی که در فعلش ادب نیست
ابا این جمله فقدان و قصورم
مدار از رحمت ذاتیه دو رم
❈۱۱❈
مرا ذاتیست ضعف و ظلم و ذلت
تو را ذاتیست عفو وجود و رحمت
بخود من ظلم کردم تو کرم کن
نظر آنسان که کردی باز هم کن
❈۱۲❈
همه عمرم بغفلت رفت و بر سهو
تو بخشایندهئی العفو العفو
کامنت ها