صفی علیشاه:ز وصل الفصل بشنو گر برانی که جمعالفرق باشد بیگمانی
❈۱❈
ز وصل الفصل بشنو گر برانی
که جمعالفرق باشد بیگمانی
ظهور وحدت آمد آن بکثرت
ز وحدت فصلها را هست وصلت
❈۲❈
بمعنی اتحاد کثرت آمد
تشتت را باو جمعیت آمد
هزاران گونه گل در گلستانند
که با هم مختلف اندر عیانند
❈۳❈
بکشل و رنگ و فعل و طبع و تأثیر
نماید مختلف هر یک بتصویر
ولیکن متحد در انتسابند
از آن نسبت که مستظهر بآبند
❈۴❈
کجایی آب بر جا باغ و ورودیست
نشان از اختلاف زوج و فردیست
بصورت گر چه با هم در تضادند
بمعنی در کمال اتحادند
❈۵❈
مثال است این نه مثل ارناقص آمد
مثال نادر بجائی خالص آمد
بود پس وصل فصلی سر وحدت
که بر وی متحد شد حیث کثرت
❈۶❈
بدینسان نیز فصل الوصل یکرو
ظهور کثرت اندر وحدتست او
چو کثرت فاصله اندر تقاضاست
ز بهر و صل وحدت وین هویداست
❈۷❈
تکثر گشت در کل مراتب
بآثار تعینها مناسب
که موجب مر تنوع را بحاصل
ظهور وحدت آمد در قوابل
❈۸❈
یکی دان وجه وحدت را که یکتا
نماید مختلف اندر مرایا
بهر جائیست مرآتی معین
ز جمله گر یک وجه احسن
کامنت ها