صفی علیشاه:ز وصلالوصل گویم با تو حالی شنو از جان گر اهل اتصالی
❈۱❈
ز وصلالوصل گویم با تو حالی
شنو از جان گر اهل اتصالی
تو را آنعود از بعد ذهاب است
نزولت را عروج مستطاب است
❈۲❈
چه نازل شد ز ما هر یک بمشهود
ز اعلی رتبه کان جمعالاحد بود
بسوی عالم پست عناصر
بفرق از وصل کلی گشت در خور
❈۳❈
هر آن کو در حضیضش شد اقامت
ز وصل کل جدا ماند از لئامت
هر آن کرد از علو طبع و طینت
سوی قرب و مقام جمع رجعت
❈۴❈
از او اوصاف سجین گشت زایل
شدش وصل حقیقی باز حاصل
چنان کاندر ازل این صول بودش
باصلی شد که هم در اصل بودش
❈۵❈
صفی را باز هم تحقیق خاصیست
بر آن کو را بتوحید اختصاصی است
ز وصلالوصل مقصود آن شهودیست
کهم بعد از بقا او را صعودیست
❈۶❈
باین معنی که چون گردید و اصل
ببحر جمع و وصلش گشت حاصل
از آن پس بازگردد جانب فرق
بود روحی ولی در قالب فرق
❈۷❈
بفرقش با وجود قید کثرت
بود وصلی که بود او را بوحدت
نباشد فرق مانع جمع او را
نسازد تیره شیئی شمع او را
❈۸❈
بر آنعارف که از اصل است واقف
خود این باشد ز وصل الوصل کاشف
از آنعارف بهر جا جای خود دید
خلایق را همه اعضای خود دید
❈۹❈
که ز اشیاء بیند او بیانفصالی
خود آنکور است با وی اتصالی
بمعنی متصل با ممکنات است
چه هر ممکن بهستی ظل ذات است
❈۱۰❈
بهر آنی بود او را صعودی
بعین هر صعودی هم شهودی
شهودش در سراپای وجود است
زهی آنرا که این وصل و شهود است
کامنت ها