صفی علیشاه:حروف آمد ز اعیان محیطه حقایقهای معلوم بسیطه
❈۱❈
حروف آمد ز اعیان محیطه
حقایقهای معلوم بسیطه
حروف عالیاتست آن شئونات
که بد در ذات کامن کامنالذات
❈۲❈
مثال تخم کان اصل شجر بود
شجر در روی نهان بیبرگ و بر بود
در آن غیب الغیوب محض مطلق
که ما بودیم آنجا او و او حق
❈۳❈
نبود او غیر او عالم هم او بود
صفات و اسم او هم عین هو بود
مثل اینجا اگر چه نیک ناید
ولی چون محض مفهوم است شاید
❈۴❈
نبود آنجا حروف الا مدادی
ز نقش ماسوا غیر از سوادی
بذات آن کنز مخفی مکتتم بود
نهان در حسن خود وجه قدم بود
❈۵❈
بچشم ذات آنجا ذات خود دید
جمال خویش در مرآت خود دید
ظهوراتی که بینی زان نظر شد
صفات و اسم اول جلوه گر شد
❈۶❈
ظهور اول اظهار دگر کرد
بر او اهل تماشا را خبر کرد
ظهوراتی کزان وجه نکوشد
نبد غیری، تجلیهای او بد
❈۷❈
شدند اسماء مرایای ظهورش
و زان اسماء تجلی کرد نورش
ز اسماء هر یک آثاری عیان شد
در اعیان عین هر شیئی نشان شد
❈۸❈
هر آن عین از قدم گردید حادث
وجود خارجی را گشت باعث
خود اشیاء هر یکی مربوب اسمیست
که آن گنج حقیقت را طلسمی است
❈۹❈
پس اینعالم کتاب حق تعالی است
بمعنی وصف آن حسن دل آراست
حروفاتی که اندر این کتابند
ز حسن او بوصفی در خطابند
❈۱۰❈
پس آنعارف که بینا و بصیر است
ز اوصاف جمال او خبیر است
بشیئی جز ز چشم او نه بیند
جهانرا جمله جز نیکو نه بیند
❈۱۱❈
حروف اینجا ظهورات صفاتند
ولی در غیب ذاتی عالیانند
کامنت ها