سایه:برچید مهر دامن زربفت و خون گریست چشم افق به ماتم روز سیاه بخت
❈۱❈
برچید مهر دامن زربفت و خون گریست
چشم افق به ماتم روز سیاه بخت
وز هول خون چو کودک ترسیده مرغ شب
نالید بر درخت
❈۲❈
شب سایه برفشاند و کلاغان خسته بال
از راههای دور رسیدند تشنه کام
رنگ شفق پرید و سیاهی فرو خزید
از گوشه های بام
❈۳❈
من در شکنجه تب و جانم به پیچ و تاب
در دیده پر آبم عکس جمال اوست
بر می جهد ز چشمه جوشان مغز من
هر دم خیال دوست
❈۴❈
چون ماهتاب بر سر ویران های دل
مستانه پای کوبد در جامه سپید
پیچد صدای خنده او در دل خراب
لرزد تنم چو بید
❈۵❈
این مطرب از کجاست؟ که از نغمه های او
بر خانه خراب دلم سیل درد ریخت
این زخمه دست کیست که بر تار می زند؟
تار دلم گسیخت
❈۶❈
چون وای مرگ جگر سوز و دل خراش
چون ناله وداع غم انگیز
و جانگزاست
اندوهناک و شوم چو فریاد مرغ حق
❈۷❈
این نغمه عزاست
این نغمه عزاست که منعشق مرده را
امشب به گور می برم و خاک می کنم
وز اشک غم که می چکد از چشم آرزو
❈۸❈
رخ پاک می کنم
کامنت ها