سایه:درختی پیر شکسته خشک تنها گم
❈۱❈
درختی پیر
شکسته خشک تنها گم
نشسته در سکوت وهمناک دشت
نگاهش دور
❈۲❈
فسرده در غروب مرده دلگیر
و هنگامی که بر می گشت
کلاغی خسته سوی آشیان خویش
غم آور بر سر آن شاخه های خشک
❈۳❈
فروغ واپسین خنده خورشید
شد خاموس
کامنت ها