سایه:گشاد کار آن دلبند اگر با جان من بودی همانا دادن جان کار بس آسان من بودی
❈۱❈
گشاد کار آن دلبند اگر با جان من بودی
همانا دادن جان کار بس آسان من بودی
جدایی کار دشمن بود ورنه ای برادر جان
من از جان یاورت بودم تو پشتیبان من بودی
❈۲❈
وفا تا پای جان این است پیمانی که ما بستیم
در آن عهد وفاداری تو هم پیمان من بودی
چو فرزندت مر خواند شهید راه آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبان من بودی؟
❈۳❈
تو زندانبان من بودی و من زندانی ات، اما
اگر نیکو بیندیشی تو هم زندان من بودی
عجب کز چانه ی گرمت سخن ناپخته می آید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی
❈۴❈
در این زندان من از خون دل خود آب می خوردم
تو هم چون سایه بر این خوان غم مهمان من بودی
کامنت ها