سایه:کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است
❈۱❈
کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است
چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است
به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد
که باز کشتی ما در میان غرقاب است
❈۲❈
ز چشم خویش گرفتم قیاس کار جهان
که نقش مردم حق بین همیشه بر آب است
به سینه سر محبت نهان کنید که باز
هزار تیر بلا در کمین احباب است
❈۳❈
ببین در آینه داری ثبات سینهی ما
اگر چه با دل لرزان به سان سیماب است
بر آستان وفا سر نهاده ایم و هنوز
اگر امید گشایش بود ازین باب است
❈۴❈
قدح ز هر که گرفتم به جز خمار نداشت
مرید ساقی خویشم که باده اش ناب است
مدار چشم امید از چراغدار سپهر
سیاه گوشه ی زندان چه جای مهتاب است
❈۵❈
زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد
سزای رستم بد روز مرگ سهراب است
عقاب ها به هوا پر گشاده اند و دریغ
که این نمایش پرواز نقش در قاب است
❈۶❈
در آرزوی تو آخر به باد خواهد رفت
چنین که جان پریشان سایه بی تاب است
کامنت ها