سایه:یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
❈۱❈
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
❈۲❈
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
ای آیت امید به فریاد من برس
❈۳❈
از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
می خواره را دریغ بود خدمت عسس
جز مرگ دیگرم چه کس آید به پیشباز
رفتیم و همچنان نگران تو باز پس
❈۴❈
ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است
سهل است سایه گر برود سر در این هوس
کامنت ها