سایه:به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر
❈۱❈
به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟
که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر
به پای شعله رقصیدند و خوش دامن کشان رفتند
کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر
❈۲❈
تو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد،، زهی آواز خاکستر
سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی
کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر
❈۳❈
هنوز این کنده را رؤیای رنگین بهاران است
خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر
من و پروانه را دیگر به شرح و قصه حاجت نیست
حدیث هستی ما بشنو از ایجاز خاکستر
❈۴❈
هنوزم خواب نوشین جوانی سر گران دارد
خیال شعله می رقصد هنوز از ساز خاکستر
چه بس افسانه های آتشینم هست و خاموشم
که بانگی برنیاید از دهان باز خاکستر
کامنت ها