سایه:چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
❈۱❈
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم
❈۲❈
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
❈۳❈
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
❈۴❈
ای سایه! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
کامنت ها