سایه:دلا حلاوت آن دل ستان اگر دانیم به جان او که دل از آن او نگردانیم
❈۱❈
دلا حلاوت آن دل ستان اگر دانیم
به جان او که دل از آن او نگردانیم
اگر به ماه بر آید و گر به چاه شود
چراغ راه همان شمع شعله ور دانیم
❈۲❈
حدیث غارت دی از درخت پرسیدند
جواب داد که ما وقت بار و بر دانیم
به آب و رنگ خوشت مژده می دهیم ای گل
که نقش بندی این خون در جگر دانیم
❈۳❈
خمار این شب ساغر شکسته چند کشی؟
بیا که ما ره میخانه ی سحر دانیم
زمانه فرصت پروازم از قفس ندهد
وگرنه ما هنر رقص بال و پر دانیم
❈۴❈
خدای را که دگر جرعه ای از آن می لعل
به ما ببخش که ما قدر این گوهر دانیم
طریق سایه اگر عاشقی ست عیب مکن
ز کارهای جهان ما همین هنر دانیم
کامنت ها