سایه:از هم گریختیم و آن نازنین پیاله دلخواه را دریغ
❈۱❈
از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله دلخواه را دریغ
بر خاک ریختیم
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود
❈۲❈
دردا که جان تشنه خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
❈۳❈
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
❈۴❈
پرهیز عاشقانه منناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم ولی
هر بار دیر بود
اینک من و تو ایم دو تنهای بی نصیب
❈۵❈
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگذشته در کشاکش طوفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش
کامنت ها