سایه:چه فکر می کنی؟ که بادبان شکسته زورق ب گل نشسته ای ست زندگی؟
❈۱❈
چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته زورق ب گل نشسته ای ست زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
❈۲❈
به بن رسیده راه بسته ای ست زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
❈۳❈
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب درکبود درههای آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
❈۴❈
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
تو از هزاره های دور آمدی
❈۵❈
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
❈۶❈
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه های توست
❈۷❈
چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گذشت سربلند
زهی شکوه فامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
❈۸❈
نگاه من
هنوز آن بلند دور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
❈۹❈
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
❈۱۰❈
رو نهی بدان فراز
چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگینه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت
❈۱۱❈
چنان نشسته کوه درکمین دره های این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج
❈۱۲❈
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش
کامنت ها