سایه:ای شادی ! آزادی !
❈۱❈
ای شادی !
آزادی !
ای شادی ِ آزادی !
روزی که تو بازآیی
❈۲❈
با این دل ِ غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ؟
غم هامان سنگین است
دل هامان خونین است
❈۳❈
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
❈۴❈
ما این دل ِ عاشق را
در راه ِ تو آماج ِ بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
❈۵❈
حتی ، حتی حافظه از وحشت ِ در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام ِ تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم
❈۶❈
وقتی که در آن کوچه ی تاریکی
شب از پی ِ شب می رفت
و هول سکوتش را
بر پنجره ی بسته فرو می ریخت
❈۷❈
ما بانگ ِ تو را با فوران ِ خون
چون سنگی در مرداب
بر بام و در افکندیم
وقتی که فریب ِ دیو
❈۸❈
در رخت ِ سلیمانی
انگشتر رایک جا با انگشتان می برد
ما رمز ِ تو را چون اسم ِ اعظم
در قول و غزل قافیه می بستیم
❈۹❈
از می از گل از صبح
از آینه از پرواز
از سیمرغ از خورشید
می گفتیم
❈۱۰❈
از روشنی از خوبی
از دانایی از عشق
از ایمان از امید
می گفتیم
❈۱۱❈
آن مرغ که در ابر سفر می کرد
آن بذر که در خاک چمن می شد
آن نور که در آینه می رقصید
در خلوت ِ دل با ما نجوا داشت
❈۱۲❈
با هر نفسی مژده ی دیدار ِ تو می آورد
در مدرسه در بازار
در مسجد در میدان
در زندان در زنجیر
❈۱۳❈
ما نام ِ تو را زمزمه می کردیم
آزادی!
آزادی !
آزادی !
❈۱۴❈
آن شب ه، آن شب ها ، آن شب ها
آن شب های ظلمت ِ وحشت زا
آن شب های کابوس
آن ش های بیداد
❈۱۵❈
آن شب های ایمان
آن شب های فریاد
آن شب های طاقت و بیداری
در کوچه تو را جُستیم
❈۱۶❈
بر بام تو را خواندیم
آزادی !
آزادی !
آزادی !
❈۱۷❈
می گفتم :
روزی که تو بازآیی
من قلب ِ جوانم را
چون پرچم ِ پیروزی
❈۱۸❈
بر خواهم داشت
وین بیرق ِ خونین را
بر بام ِ بلند ِ تو
خواهم افراشت
❈۱۹❈
می گفتم :
روزی که تو باز آیی
این خون ِ شکوفان را
چون دسته گل ِ سرخی
❈۲۰❈
در پای تو خواهم ریخت
وین حلقه ی بازو را
در گردن ِ مغرورت
خواهم آویخت
❈۲۱❈
ای آزادی !
بنگر !
آزادی !
این فرش که در پای تو گسترده ست
❈۲۲❈
از خون است
این حلقه ی گل خون است
گل خون است ...
ای آزادی !
❈۲۳❈
از ره ِ خون می آیی
اما
می آیی و من در دل می لرزم :
این چیست که در دست ِ تو پنهان است ؟
❈۲۴❈
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی !
آیا
با زنجیر
❈۲۵❈
می آیی ؟ ...
کامنت ها