سایه:نه ، هراسی نیست من هزاران بار
❈۱❈
نه ، هراسی نیست
من هزاران بار
تیرباران شده ام
و هزاران بار
❈۲❈
دل ِ زیبای مرا از دار آویخته اند
و هزاران بار
با شهیدان ِ تمام ِ تاریخ
خون ِ جوشان ِ مرا
❈۳❈
به زمین ریخته اند
سرگذشت ِ دل ِ من
زندگی نامه ی انسان است
که لبش دوخته اند
❈۴❈
زنده اش سوخته اند
و به دارش زده اند
آه ای بابک ِ خرم دین
تولومومبا را می دیدی
❈۵❈
و لومومبا می دید
مرگ ِ خونین مرا در بولیوی
راز ِ سرسبزی ِ حلاج این است :
ریشه در خون شستن
❈۶❈
باز از خون رُستن
در ویتنام هزاران بار
زیر ِ تیغ ِ جلاد
زخم برداشته ام
❈۷❈
وندر آن آتش و خون
باز چون پرچم ِ فتح
قامت افرشته ام
آه ، ای آزادی
❈۸❈
دیرگاهی ست که از اندونزی تا شیبی
خاک ِ این دشت ِ جگر سوخته با خون ِ تو می آمیزد
دیر گاهی ست که از پیکر ِ مجروح ِ فلسطین شب و روز
خون فرو می ریزد
❈۹❈
و هنوز از لبنان
دود بر می خیزد
سال ها پیش ، مرا با کیوان کشتند
شاه هر روز مرا می کشت
❈۱۰❈
و هنوز
دست ِ شاهانه دراز است پی ِ کشتن من
هم از آن دست ِ پلید است که در خوزستان
در هویزه ، بستان ، سوسنگرد
❈۱۱❈
این چنین در خون آغشته شدم
و همین امروز
با مسلمانان ِ جوانی که خط ِ پشت ِ لبش
تازه سبزی می زد کشته شدم
❈۱۲❈
نه ، هراسی نیست
خون ِ ما راه ِ دراز ِ بشریت راگلگون کرده ست
دست ِ تاریخ ، ظفرنامه ی انسان را
زیب ِ دیباچه ی خون کرده ست
❈۱۳❈
آری ، از مرگ هراسی نیست
مرگ ِ در میدان این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدن می سوزد
مرگ ِ با دشنه ی دوست ؟
❈۱۴❈
دوستان ! این درد است
نه ، هراسی نیست
پیش ِ ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگ ِ ما سهل تر از کندن ِ یک برگ است
❈۱۵❈
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت ِ درش با تبری تیز کمین کرده ست
دوستان گوش کنید
مرگ ِ من مرگ ِ شماست
❈۱۶❈
مگذارید شما رابکشند
مگذارید که من بار ِ دگر
در شما کشته شوم
کامنت ها