سایه:می روی اما گریز ِ چشم وحشی ِ رنگ تو راز این اندوه ِ بی آرام نتواند نهفت
❈۱❈
می روی اما گریز ِ چشم وحشی ِ رنگ تو
راز این اندوه ِ بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش ِ خسته ام
آنچه با من لرزش ِ لب های بی تاب ِ تو گفت
❈۲❈
چیست ای دلدار ! ... این اندوه ِ بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
❈۳❈
چون خزان آرا گل ِ مهتاب ، رؤیارنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز ِ غشقی ناشکیب
وز میان ِ سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزد به چشمت آرزویی دل فریب
❈۴❈
چون صفای آسمان در صبح ِ نمناک ِ بهار
می تراود از نگاهت گریه ی پنهان ِ دوش
آری ای چشم گریز آهنگ ِ سامان سوخته !
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش!
❈۵❈
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم ِ سیاه !
از تپیدن باز می ماند دل ِ خوش باورم
در گمان ِ این که شاید ... شاید آن اشک ِ نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یاد آورم !
کامنت ها