سایه:شب همه غم های عالم را خبر کن بنشین و با من گریه سر کن
❈۱❈
شب همه غم های عالم را خبر کن
بنشین و با من گریه سر کن
گریه سر کن
ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین
❈۲❈
ای چون دل من ای خموش گریه آگین
سر در گریبان در پس زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده های اشک پنهان کرده بالین
❈۳❈
ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
بر بال سرخ کشکرک پیغام شومی ست
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد؟
❈۴❈
ای جنگل ای شب
ای بی ستاره
خورشید تاریک
اشک سیاه کهکشان های گسسته
❈۵❈
آیینه دیرینه زنگار بسته
دیدی چراغی را که در چشمت شکستند؟
ای جنگل ای غم
چنگ هزار آوای باران های ماتم
❈۶❈
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق؟
مرغی که می خواند
مرغی که با آوازش از کنج قفس پرواز می کرد
❈۷❈
مرغی که می خواست
پرواز باشد
ای جنگل ای حیف
همسایه شب های تلخ نامرادی
❈۸❈
در آستان سبز فروردین دریغا
آن غنچه های سرخ را بر باد دادی
ای جنگل ای پیوسته پاییز
ای آتش خیس
❈۹❈
ای سرخ و زرد ای شعله سرد
ای در گلوی ابر و مه فریاد خورشید
تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد؟
ای جنگل ای در خود نشسته
❈۱۰❈
پیچیده با خاموشی سبز
خوابیده با رویای رنگین بهار نغمه پرداز
زین پیله کی آن نازنین پروانه خواهد کرد پرواز؟
ای جنگل ای همراز کوچک خان سردار
❈۱۱❈
هم عهد سرهای بریده
پر کرده دامن
از میوه های کال چیده
کی می نشیند درد شیرین رسیدن
❈۱۲❈
در شیر پستانهای سبزت؟
ای جنگل ای خشم
ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چاک
با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
❈۱۳❈
آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
چون پاره ای از آسمان افتاد بر خاک
ای جنگل ای پیر
بالنده افتاده آزاد زمینگیر
❈۱۴❈
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای جنگل! اینجا سینه من چون تو زخمی ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد
کامنت ها