سایه:زین پیش شاعران ثناخوان که چشم شان در سعد و نحس طالع و سیر ستاره بود
❈۱❈
زین پیش شاعران ثناخوان که چشم شان
در سعد و نحس طالع و سیر ستاره بود
بس نکته های نغز و سخنهای پرنگار
گفتند در ستابش این گنبد کبود
❈۲❈
اما زمین که بیشتر از هر چه در جهان
شایسته ستایش و تکریم آدمی ست
گمنام و ناشناخته و بی سپاس ماند
ای مادر ای زمین
❈۳❈
امروز این منم که ستایشگر توام
از توست ریشه و رگ و خون و خروش من
فرزند حقگزار تو و شاکر توام
بس روزگار گشت و بهار و خزان گذشت
❈۴❈
تو ماندی وگشادگی بی کرانه ات
طوفان نوح هم نتوانست شعله کشت
از آتش گداخته جاودانه ات
هر پهلوان به خاک رسیده ست گرده اش
❈۵❈
غیر از تو ای زمین که در این صحنه ستیز
ماندی به جای خویش
پیوسته زورمند و گرانسنگ و استوار
فرزند بدسگالی اگر چون حرامیان
❈۶❈
بی حرمت تو تاخت
هرگز تهی نشد دلت از مهر مادری
با جمله ناسپاسی فرزند شناخت
آری زمین ستایش و تکریم را سزاست
❈۷❈
از اوست هر چه هست در این پهن بارگاه
پروردگان دامن و گهواره وی اند
سهراب پهلوان و سلیمان پادشاه
ای بس که تازیانه خونین برق و باد
❈۸❈
پیچیده دردناک
بر گرده زمین
ای بس که سیل کف به لب آورده عبوس
جوشیده سهمناک بر این خاک سهمگین
❈۹❈
زان گونه مرگبار که پنداشتی دریغ
دیگر زمین همیشه تهی مانده از حیات
اما زمین همیشه همان گونه سخت پشت
بیرون کشیده تن
❈۱۰❈
از زیر هر بلا
و آغوش بازکرده به لبخند آفتاب
زرین و پرسخاوت و سرسبز و دلگشا
بگذار چون زمین
❈۱۱❈
من بگذرانم شب طوفان گرفته را
آنگه به نوش خند گهربار آفتاب
پیش تو گسترم همه گنج نهفته را
کامنت ها