سلمان ساوجی:ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا! بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
❈۱❈
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
❈۲❈
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
سر به سر بر باد رفت، اندر پیشانی مرا
میدهم جان تا بر آرم با تو یکدم، چون کنم
هیچ کاری بر نمیآید، به آسانی مرا
❈۳❈
همچو عود از من برآمد دود، تا کی دم دهی؟
آتشی بنشان بر آتش، چند بنشانی مرا؟
مرد سودایت نبودم، کردم و دیدم زیان
وین زمان سودی نمیدارد، پشیمانی مرا
❈۴❈
از ازل داغ تو دارم، بر دل و روز ابد
کس نگیرد ظاهراً، با داغ سلطانی مرا
کرده بودم ترک ترکان کمان ابرو و باز
میبرند از ره به چشم شوخ و پیشانی مرا
❈۵❈
بندهای باشد تو را سلمان گران باشد که آن
یک قبول حضرت خود، داری ارزانی مرا
کامنت ها