گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سلمان ساوجی:نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را

❈۱❈
نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را
مردم از ناله زارم، همه با درد و ضرند «لله الحمد» کزین درد سری نیست، تو را
❈۲❈
صبح پیریم، اثر کرد و شبم، روز نشد ای شب تیره مگر خود سحری نیست تو را؟
کار با عشق فتاد، از سرم ای عقل برو چه دهی وسوسه، دیدم هنری نیست تورا
❈۳❈
همه خون می‌خورم وز آنچه توان خورد، مگر غیر خون بر سر خوان، ما حضری نیست تو را؟
ناله در سنگ اثر می‌کند، اما چه کنم چون از این در دل سنگین اثری نیست تو را
❈۴❈
طایر! در قفس بی‌دری افتادی اگر راه یابی، چه کنم بال و پری نیست تو را
راه بیرون شو اگر، می‌طلبی رو بدرش که به غیر از، در او، هیچ دری نیست تو را
❈۵❈
ای فرود آمده عشقت، به سواد دل من! از سواد دل سلمان، سفری نیست تو را

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۳

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

مهیار مهدی زاده بارفروش
2019-09-26T10:09:18
ظاهراً این بیت از سلمان مربوط به این غزل جا افتاده است عالم از قصه من پر شد و آنگه تو چنان مست حسنی که ز عالم خبری نیست تو را
روح اله مزارعی
2018-07-27T22:52:24
ظاهراً مصرع نخست بیت هفتم ایراد دارد، شاید «طایرا» درست باشد.