سلمان ساوجی:دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمیباشد خود این مشکل که زلفت را سر و پایی نمیباشد
❈۱❈
دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمیباشد
خود این مشکل که زلفت را سر و پایی نمیباشد
دلی ارم سیه بر رخ نهاده داغ لالایی
قبولش کن که سلطان را ز لالایی نمیباشد
❈۲❈
بخواهم مرد چون پروانه، پیش شمع رخسارت
که پیش از مردنم پیش تو پروایی نمیباشد
دلا گر غمزه مستش جفایی میکند شاید
که مستان معربد را ز غوغایی نمیباشد
❈۳❈
بهار عالم جان است، رخسارش تماشا کن
که در عالم از آن خوشتر تماشایی نمیباشد
مرا دردی است اندر دل مداوایش نمیدانم
ولی دانم که دردش را مداوایی نمیباشد
❈۴❈
تمنایی است سلمان را که جان در پایش اندازد
بجان او کزین بیشش تمنایی نمیباشد
کامنت ها