سلمان ساوجی:گل که خوش طلعت و خوشبو آمد عاشق روت به صد رو آمد
❈۱❈
گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
عاشق روت به صد رو آمد
کاسهای داشت سرم را عشقت
سر شوریده به زانو آمد
❈۲❈
نیست از هیچ طرف راه گریز
تیرباران ز همه سو آمد
حال این چشم ضعیفم میگفت
قلمم، در قلمم مو آمد
❈۳❈
سرکشی کرد و نشد با ما راست
آن سهی سرو که دلجو آمد
راز مشک سر زلف در دل
مینهفتم ز سخن بو آمد
❈۴❈
سر و بالای تو میجست در آب
همچو سلمان که بلا جو آمد
کامنت ها