گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سلمان ساوجی:من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن که می‌گویند بشکن عهد و بی‌شرمیست بشکستن

❈۱❈
من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن که می‌گویند بشکن عهد و بی‌شرمیست بشکستن
حدیث دوستان در است و نتوانم شکستن در ولیکن عهد بتوانم که بازش می‌توان بستن
❈۲❈
نیم صافی که برخیزم چو صوفی از سر دردی چو دردی در بن خمخانه خواهم رفت و بنشستن
همی خواهم من این نوبت ز تو به توبه کلی بدست شاهدان کردن، ز دست زاهدان رستن
❈۳❈
من مسکین به سودای پری رویی گرفتارم که باد صبح نتواند ز بند زلف او جستن
به سودای تو صد زنجیر روزی بگسلم از هم ولیکن رشته پیوند نتوانیم بگسستن
❈۴❈
مرا پیوند من با من، جدایی داده است از تو کنون سلمان ز من خواهد بریدن، بر تو پیوستن

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۰۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

mareshtani
2009-11-29T22:41:00
mesraje sowom eshkaldarad---پاسخ: با تشکر، «استو» با «است و» جایگزین شد.
غلام رسولی
2014-01-07T01:08:55
درپاسخ به خواننده گرامی که با جروف لاتین نوشته است بیت سوم اشکال دارد کلمه در دراینجا به معنی در وگوهر است که منظور شاعر بر این است حکایت ورویداد وسحن وسرگذشت دوستان همچو گوهر است ونمی توانم گوهر را بشکنم