سلمان ساوجی:خیال خود همه باید، ز سر به در کردن دگر به عالم سودای او گذر کردن
❈۱❈
خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
دگر به عالم سودای او گذر کردن
زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش
وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن
❈۲❈
به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد
سودا دیده نباید، در آن نظر کردن
چو شمع در نظر او شبی هوس دارم
به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن
❈۳❈
مطولست به غایت حکایت عشقش
نمیتوان به عبارات مختصر کردن
فرو مکش سخن موی در میان ای دل
چه لازمست سخن را درازتر کردن
❈۴❈
دل مرا که به بویی است قانع از تو چو مشک
چه باید این همه خونابه در جگر کردن؟
درین هوس که تویی باید اول ای سلمان
هوای دنیی و عقبی ز سر به در کردن
❈۵❈
به باد، جان به تمنای دوست بر دادن
ز خاک سر به تماشای یار بر کردن
کامنت ها