سلمان ساوجی:خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
❈۱❈
خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
بیجهد بر نیاید، جان عزیز باید
جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن
❈۲❈
گم کردهایم خود را، راهی نمای مطرب
باشد مگر بدان ره، در خود توان رسیدن
حاجی دگر نبرد، قطعا ره بیابان
مسکین اگر تواند، یکره ز خود بریدن
❈۳❈
نی هر دمم ز مسجد، خواند به کوی رندی
قول وی از بن گوش، میبایدم شنیدن
از گفتگوی واعظ، مخمور را چه حاصل؟
میبایدش کشیدن، وز درد سر رمیدن
❈۴❈
باد صبا ز زلفش خوش میجهد ندانم
کز بند او صبا را، چون دل دهد جهیدن
بر هر طرف که تابد خورشید وش عنان را
چون سایه در رکابش، خواهم به سر دویدن
❈۵❈
سلمان بنام و نامه، درکش قلم که خواهند
این نامها ستردن، وین نامهها دریدن
کامنت ها