گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سلمان ساوجی:قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این اشکم روان شدست، ز عین عناست این

❈۱❈
قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این اشکم روان شدست، ز عین عناست این
در خویش ره نداد دلم هیچ صورتی غیر خیال دوست که گفت آشناست این؟
❈۲❈
عمریست تا نشسته‌ام ای دوست بر درت! نگذشت بر دلت که برین در چراست این؟
می‌گفت: کام جان تو از لب روا کنم این خود نکرد جان به لب آمد رواست این
❈۳❈
بگذشت دوش بر من و انگشت می‌نهاد بر دیده گفتمش: صنما بر کجاست این؟
تهدید می‌نمود ولی گفت: چشم من دل می‌برد ز مردم والحق جفاست این
❈۴❈
او می‌کند جفا و من انگشت می‌نهم بر حرف عین خویش که عین خطاست این
عهدی است تا نمی‌شنوم بویت از صبا از توست یا ز سستی باد صباست این
❈۵❈
می‌زد غم تو حلقه و در بسته بود دل جان گفت در مبند که دلدار ماست این
سر در رهش نهادم و گفتم: قبول کن! گفتا: چه می‌کنم که محل بلاست این؟
❈۶❈
پرسیده‌ای که ناله سلمانت از چه خواست؟ آیینه را بخواه و ببین کز چه خاست این؟

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۲۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سید محسن
2019-12-23T17:32:42
اشکم روان شدست ز عین ، غناست این---درست است