سلمان ساوجی:از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی هر روز کشم بار عزیزی، به جدایی
❈۱❈
از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی
هر روز کشم بار عزیزی، به جدایی
خون کرد دلم را غم یک روز فراقش
خوش باش هنوز ای دل سرگشته کجایی؟
❈۲❈
هنگام وداعت سخن این بود که من زود
باز آیم و ترسم به سخن باز نیایی
رفتم که ز سر پای کنم در پیت آیم
آن نیز میسر نشد از بی سر و پایی
❈۳❈
ای مژده رسان کی ز ره آیی به سلامت؟
ورین منتظران را دهی از بند رهایی؟
مگذار هوای دل و آب مژهام را
ضایع که تو پرورده این آب و هوایی
❈۴❈
گفتند که او با تو نیاید نشنیدم
با آنکه دلم نیز همی داد گواهی
ای مردم چشم ار چه نمیبینمت اما
پیوسته تو در دیده غمدیده مایی
❈۵❈
باری تو جدا نیستی ای دل ز دو زلفش
فرخ تو که در سایه اقبال همایی
شد حلقه زنان آه دلم بر در گردون
آه از تو برین دل در رحمت نگشایی
❈۶❈
از ضعف خیالت به سرم راه نیارد
گر ناله سلمان نکند راهنمایی
کامنت ها