سلمان ساوجی:نه در کوی تو مییابم مجالی نه میبینم وصالت هر به سالی
❈۱❈
نه در کوی تو مییابم مجالی
نه میبینم وصالت هر به سالی
مجالی کی بود بر خاک آن کوی؟
که باد صبح را نبود مجالی
❈۲❈
ز مهر روی چون ماه تمامت
تنم گشت از ضعیفی، چون هلالی
خیال خواب دارد، دیده من
مگر کز وصل او، بیند خیالی
❈۳❈
تو گر برگشتی از پیمان دل من
نگردد هرگز از حالی به حالی
نگویم بیش ازین، با تو غم دل
مبادا کز منت گیرد ملالی!
❈۴❈
بیا کز دوری روی تو سلمان
تنش از ناله شد مانند نالی
کامنت ها