سلمان ساوجی:هر که از روی تواضع بنهد پیشانی پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!
❈۱❈
هر که از روی تواضع بنهد پیشانی
پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!
همه خواهند تو را، تا تو کرا میخواهی؟
همه خوانند تو را، تا تو کرا میخوانی؟
❈۲❈
زان غمت یاد نیاید که منم در غم تو
زان عزیزست مرا جان که تو هم در جانی
سر مگردان ز من آخر که همه عمر عزیز
خود به پایان نتوان برد به سرگردانی
❈۳❈
رفت در حلقه زلف تو به مویی صد دل
دل به خود رفت از آنست بدین ارزانی
ساقیا نوبت آنست که از دست خودم
بدهی جامی و از دست خودم بستانی
❈۴❈
گفت: درد دل خود میطلبم چون طلبم؟
که دلم با تو و من بیخودم از حیرانی
باد پایان سخن را تو سواری سلمان
آفرین بر سخنت باد، که خوش میرانی
کامنت ها