سلمان ساوجی:میآیی و دمی دو سه در کار میکنی ما را به دام خویشتن گرفتار میکنی
❈۱❈
میآیی و دمی دو سه در کار میکنی
ما را به دام خویشتن گرفتار میکنی
دین میخری به عشوه و دل میبری ز دست
آری تو زین معامله بسیار میکنی
❈۲❈
هر دم هزار بی سر و پا را چو زلف خویش
برمیکشی و باز نگونسار میکنی
دارم دلی خراب به غایت ضعیف و تو
هر جه غمی است بر دل من بار میکنی
❈۳❈
از خواب، آن دو چشم گران خواب را ممال
زنهار فتنهای را به چه بیدار میکنی
در حلقههای زلف خود آتش فروختی
وین از برای گرمی بازار میکنی
❈۴❈
زان خط که گرد دایره روی میکشی
روز سفید ما چو شب تار میکنی
من پرده بر سرایر عشق تو میکشم
لیکن تو هتک پرده اسرار میکنی
❈۵❈
سلمان چو آفتاب به کویش بر آ چرا
چون سایه سجده پس دیوار میکنی
کامنت ها