سلمان ساوجی:زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را
❈۱❈
زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را
عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
❈۲❈
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
بردار یک ره، از طرف رخ حجاب را
عکس رخت چو مانع دیدار میشود
بهر خدا چه میکند آن رخ نقاب را
❈۳❈
بر ما کشید خط خطا مدعی و ما
خط در کشیدهایم، خطا و صواب را
فردا که نامه عملم را کنند عرض
روشن کنم به روی تو یک یک حساب را
❈۴❈
یک شب خیال تو دیدم ما بخواب
زان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب را
بیوصل تو دو کون، سرابی است پیش ما
در پیش ما چه آب بود خود سراب را؟
❈۵❈
سلمان به خاک کوی تو، تا چشم باز کرد
یکبارگی ز دیده، بینداخت، آب را
کامنت ها