سلمان ساوجی:بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
❈۱❈
بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست
❈۲❈
عشق است میان دل و جان من و بیعشق
حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست
زاهد دهدم توبه ز روی تو زهی روی
هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست
❈۳❈
مهری و وفایی که تو را نیست مرا هست
صبری و قراری که تو را هست مرا نیست
کامنت ها