سلمان ساوجی:الهی، الهی، خطا کردهایم تو بر ما مگیر آنچه ما کردهایم
❈۱❈
الهی، الهی، خطا کردهایم
تو بر ما مگیر آنچه ما کردهایم
گنه کارم و عذر خواهم توئی
چه حاجت بپرسش؟ گواهم توئی
❈۲❈
به گیتی نداریم غیر از تو کس
به لطف تو داریم امید و بس
مرا مایهای بس گران دادهای
به شهر غریبم فرستادهای
❈۳❈
که تا دولت هر دو عالم خرم
کنم سود و سرمایه باز آورم
کنون میروم کیسه پرداخته
همه سود و سرمایه در باخته
❈۴❈
به خود روی خود را سیه کردهام
به بد، کار خود را تبه کردهام
مگر هم تو بر حال فردای من
کنی رحمتی، ورنه، ای وای من
❈۵❈
در آن دم که جان عزم رفتن کند،
ز سودای جان مرغ دل پر زند،
مرا ذوق شهد شهادت چشان
به نام خودم ساز و شیرین زبان
❈۶❈
ندارم بغیر از تو فریاد رس
الهی در آن دم به فریاد رس
گنه کارم و آنگه امید وار
که دریای فضلت ندارم کنار
❈۷❈
مگر باز پوشد گنه داورم
وگر باز پرسد، چه عذر آورم؟
فرو ماندهام سخت در کار خویش
سیه رویم از کار و کردار خویش
❈۸❈
ز اشکی که آید به رویم فرو
چه سود است جز ریختن آبرو؟
چه حاصل دهد با گنه کاریم
جز از درد سر ناله و زاریم؟
❈۹❈
به عذر گناهم که رسم است و خو
سرشکی همی ریزم آنگه برو
زند هر کس از طاعت خود نفس
مرا تکیه بر رحمت تست و بس
❈۱۰❈
به پیرانسر ار چه گنه میکنم
ولیکن در رحمتت میزنم
خداوندگارا، به حق رسول
که فرما مناجات سلمان قبول
کامنت ها