سلمان ساوجی:به پایان شد شب عیش ملاهی سپیدی گشت پیدا در سیاهی
❈۱❈
به پایان شد شب عیش ملاهی
سپیدی گشت پیدا در سیاهی
شب عیش و جوانی بر سر آمد
شبم را صبح صادق در برآمد
❈۲❈
اگر چه صبح دارد خوش صفایی
ولیکن نیستش چندان بقایی
هوای دل ز سر باید برون کرد
که وقت صبح می باشد هوا سرد
❈۳❈
از آن رو پشت من خم داد گردون
که زیر خاک می باید شد اکنون
خوشا و خرما فصل جوانی
زمان عیش و عهد کامرانی
❈۴❈
نشاطم هر زمانی بر گلی بود
سماعم بر نوای بلبلی بود
گل و مل را جوانی می طرازد
جوانی را گل و مل می برازد
❈۵❈
در آنبستان گه تخم مهر کارد
که جای سنبل و گل برف بارد
جوانی نوبهار زندگانیست
حقیقت زندگانی خود جوانیست
❈۶❈
جوانا، قدر ایام جوانی
به روز ناخوش پیری بدانی
دل من در جوانی داشت طیری
که دایم در هوا می کرد سیری
❈۷❈
کجا می دید آبی یا سرابی
برآن سر خیمه می زد چون حبابی
چو گل خندان لب و دلشاد بودم
ز هر بادی چو سرو آزاد بودم
❈۸❈
نگشتم جز به گرد بزم چون جام
نیامد در دل من خرمی خام
دمی زین بیش جز بر روی گلگون
نکردم روی چون آیینه اکنون
❈۹❈
رخ آیینه می بینم به آزرم
که می آید ز روی خویشتن شرم
سرابستان دل را شد هوا سرد
گلستان رخم را شد ورق زرد
❈۱۰❈
چو چنگ از بزم می جویم کناری
برم تاری چو از چنگست تاری
ز جام می مرا خون در درونست
میان ما و می افتاده خونست
❈۱۱❈
همی دانم می دوشین روشن
که تلخ و تیز کرد امروز بر من؟
به پیری عادت و رسم مدامست
طلب کردن ولی آن هم حرامست
❈۱۲❈
مرا قدیست چونین چون کمانی
چنی و پوستی بر استخوانی
چو چنگ از ضعف پیری شد سراپا
رگ من یک به یک بر پوست پیدا
❈۱۳❈
قدم خم شد، ز قد خم چه خیزد؟
قدح چون خم شود آبش بریزد
ز جامم جرعه ای ماندست باقی
که آن بر خاک خواهم ریخت ساقی
❈۱۴❈
در آن مجلس که می با جرعه افتاد
چه داد عشرت و شادی توان داد؟
دلیلا من ذلیل و شرم سارم
به فضل و رحمتت امیدوارم
❈۱۵❈
زبانم را سعادت کردی آغاز
کلامم را شهادت خاتمت ساز
به اقبال آمد این دولت به پایان
الهی عاقبت محمود گردان
کامنت ها