سلمان ساوجی:گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
❈۱❈
گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
میدمد بویی و هر دم بلبل جان در قفس
میکند فریاد کاین بوی گلستان منست
خود چه نوراست آن که دل خود را بر او پروانهوار
میزند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
میزند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
❈۲❈
میگشاید دل مرا از بند زلف نازنین
حلقه زلفش کلید قفل زندان منست
گر کند قصد سر من، بر سر من حاکمست
ور نماید میل جان، شکرانه بر جان منست
❈۳❈
صورتی در پیش دارم خوب و میدانم که این
صورت جمعیت حال پریشان منست
کامنت ها