سلمان ساوجی:ای میوه رسیده ز بستان کیستی؟ وی آیت نو درآمده در شان کیستی؟
❈۱❈
ای میوه رسیده ز بستان کیستی؟
وی آیت نو درآمده در شان کیستی؟
جانها گرفته اند در میان ترا چو شمع
جانت فدا چراغ شبستان کیستی؟
❈۲❈
هرکس به بوی وصل تو دارد دلی کباب
معلوم نیست خود که تو مهمان کیستی؟
جانها به غم فروشده اندر هوای تو
باری تو خوش بر آمده ای، جان کیستی؟
❈۳❈
ای دل مشو ز عشق پریشان و جمع باش
اول نگاه کن که پریشان کیستی؟
غزل را چون پدید، آمد فرو داشت
برین قول ارغنون آواز برداشت
❈۴❈
ای دل من بر سر پیمان تو
جان و دل من شده قربان تو
جان منی،جان منی،جان من
آن توام،آن توام، آن تو
❈۵❈
عمر عزیزم همه خواهد گذشت
در سر زلفین پریشان تو
ای سر زلف تو پریشان ما
مطلع خورشید گریبان تو
❈۶❈
عمر بدان باد فشانم چو شمع
کآوردم بوی گلستان تو
چو شهناز این غزل بر چنگ بنواخت
صنم زد جامه چاک و خرقه انداخت
❈۷❈
سهی سرو از هوا در جنبش آمد
زمین همچون سما در گردش آمد
به رقصیدن صنوبر وار برخاست
ز سرو و نارون زنهار برخواست
❈۸❈
چنان شد بر زمین خورشید در چرخ
که شد بی خویشتن ناهید بر چرخ
نوای پرده شهناز شد راست
هوا در جنبش امد پرده برخاست
❈۹❈
چو آتش ز آبگینه روی گلگون
ز خرگه عکس مه انداخت بیرون
ز عکسش بی سکون شد جان جمشید
بر آب افتاد گویی عکس خورشید
❈۱۰❈
ملک چون غمزه او مست گشته
چو زلف دلبرش پا بست گشته
عنان اختیار از دست رفته
کمان بشکسته تیر از شست رفته
❈۱۱❈
چو نرگس سرگران گشتش ز مستی
ز بالا کرد سروش میل پستی
ملک را جام می چون سرنگون شد
ز می اطراف رویش لاله گون شد
❈۱۲❈
شکر را گفت جم خیز و دریاب
که چون چشم خود از مستی است در خواب
چو خالش بستری افکن ز نسرین
ز برگ ارغوانش ساز بالین
❈۱۳❈
چو بختش باش شب تا روز بیدار
ز چشم دشمنانش گوش می دار
شکر چون گل درآوردش به آغوش
غلامانش برون بردند بر دوش
❈۱۴❈
بگستردند فرشش بر لب جوی
شکر بالین خسرو ساخت زانوی
گل و بید و کنار آب و مهتاب
شکر بیدار و خسرو در شکر خواب
❈۱۵❈
صبا برخاستی هر ساعت از جای
گهش بر سر دویدی گاه بر پای
گهی مرغ سحر گفتی فسانه
گهی آب روان می زد ترانه
❈۱۶❈
ز سوسن ساخت سرو ناز را جای
گرفتش در کنار آب روان پای
از آن مجلس چو بیرون رفت جمشید
ز خلوت خانه بیرون رفت خورشید
❈۱۷❈
خرامان کرد سیمین بی ستون را
بخواند اندر پی خود ارغنون را
چو طاووسی روان در پی تذروی
سر آبی گزید و پای سروی
❈۱۸❈
نشست و ارغنون را پیش خود خواند
ز هر جنسی و هر نوعی سخن راند
نخستش گفت کاین مرد جوان کیست؟
چنین آشفته و شوریده از چیست؟
❈۱۹❈
اگر دارد سر بازارگانی
مناسب نیست این گوهر فشانی
برآنم کاین جوان بازارگان نیست
که در وی شیوه بازاریان نیست
❈۲۰❈
دل من می دهد هر دم گواهی
که او دری است از دریای شاهی
بسی گفت این سخن با ارغنون ساز
نمی کرد ارغنون زین پرده آواز
❈۲۱❈
ز مطرب ماه قولی راست می خواست
نمی گشت او به گرد پرده راست
از آن پس پیش خود شهناز را خواند
ازین معنی بسی با او سخن راند
❈۲۲❈
به آواز آمد آن مرغ خوش آواز
جوابی داد خوش طاووس را باز
که ما مرغان بستان آشیانیم
حدیث قاف و عنقا را چه دانیم
❈۲۳❈
اگر بخشی به جان زنهار ما را
کنیم این راز بر شه آشکارا
به الماس سخن یاقوت سفتند
سخن زآغاز تا انجام گفتند
❈۲۴❈
چو بر جمشید مهرش گرم تر گشت
به خون گلبرگ او از شرم تر گشت
حدیثی چرب و شیرین بود و درخورد
به عمداً رو ترش کرد و فرو برد
❈۲۵❈
چو سروی از کنار جوی برخاست
به قد خویش بستان را بیاراست
صنوبر وار در بستان چمان گشت
همی زد چون صبا گرد چمن گشت
❈۲۶❈
در آن مهتاب می گردید خورشید
دو مطرب در پیش بر شکل ناهید
چو گل بر ارغنون می کرد نازش
چو بلبل ارغنون اندر نوازش
❈۲۷❈
گلش رنگ رخ از مهتاب می برد
به غمزه نرگسان را خواب می برد
خرامان آن بهار نوشکفته
بیامد بر سر بالین خفته
❈۲۸❈
نگاری دید زیبا رفته از دست
دو چشمش خفته بر برگ سمن مست
خطی بر لاله از عنبر کشیده
به خوبی لاله را خط در کشیده
❈۲۹❈
شکر چون دید ماه خرگهی را
خرامان بر چمن سرو سهی را
در آب نیلگون افتاده مهتاب
مهی درآب و ماهی در لب آب
❈۳۰❈
ملک را خواست دادن ز آن بشارت
به شکر کرد شیرین لب اشارت
که: «کم گو بلبلا کمتر کن آشوب
یک امشب خواب خوش بر گل میاشوب
❈۳۱❈
اگر چه برگ گل آشفته اولی
ولیکن خفته است او ، خفته اولی
درآن مهتاب چشم انداخت بر شاه
نظر فرقی نکرد از شاه تا ماه
❈۳۲❈
ولیکن داشت خسرو عنبرین فرق
نبود اندر میانش غیر این فرق
دگر شبها ملک بیدار بودی
همه شب دیده اش خونبار بودی
❈۳۳❈
شب تاری به مژگان لعل می سفت
ز آه و ناله اش مردم نمی خفت
همی گردید و چشمش خواب می جست
خیال خواب خوش در آب می جست
❈۳۴❈
شبی کامد به کارش چشم بیدار
زدی بر دیده گفتی خواب مسمار
به پای خود چو دولت بر در آمد
سبک خواب گرانش بر سر آمد
❈۳۵❈
همه چیزی به وقت خویش باید
که بیگه خواب نوشین خوش نیاید
نگشن آن شب گل خسرو شکفته
چنین باشد چو باشد بخت خفته
❈۳۶❈
سبک روحی نمود آن روح ثانی
ولیکن خواب کرد آن شب گرانی
نشاط انگیز سازی با نوا ساخت
به آواز حزین این شعر پرداخت:
کامنت ها