سلمان ساوجی:در آن شب در سرای ام هانی روان شد سوی قصر لا مکانی
❈۱❈
در آن شب در سرای ام هانی
روان شد سوی قصر لا مکانی
براق برق سیر آورد جبریل
که جوزا را غبارش کرد تکحیل
❈۲❈
نشست احمد بر آن برق قمر سم
چو جرم شمس بر چرخ چهارم
براق اندر هوا شد چون شهابی
نبی بر پشت او چون آفتابی
❈۳❈
چو از بیت الحرام احمد سفر کرد
به سوی مسجد الاقصی گذر کرد
خطاب آمد ز سلطان عطا ده
که سبحان الذی اسری به عبده
❈۴❈
خیال فکر و عقل و روح را مان
به صحرای درون تنها برون راند
قدم بر باب هفتم آسمان زد
وز آنجا شد، علم بر لامکان زد
❈۵❈
براق و جبرئیل آنجا بماندند
به خلوت خواجه را تنها بخواندند
چو تیر غمزه در یک طرقوا گویان ملایک
رسید از خوابگه تا قاب قوسین
❈۶❈
ز حضرت خلعت لولاک پوشید
رحیق جام اعطیناک نوشید
ملایک پردهها را بر گرفته
نبی را صحبتی خوش درگرفته
❈۷❈
ز دیوان الهش هشت جنت
ببخشیدند و کرد از آنجا باز گردید
به یاران از ماتع آن جهانی
کلید جنت آورد ارمغانی
کامنت ها