سلمان ساوجی:تو ای جان من ای بیمار چونی؟ درین بیماری و تیمار چونی؟
❈۱❈
تو ای جان من ای بیمار چونی؟
درین بیماری و تیمار چونی؟
گلی بودی نبودت هیچ خاری
کنون در چنگ چندین خار چونی؟
❈۲❈
ترا همواره بستر بود گلبرگ
گلا، از جای ناهموار چونی؟
مرا باری خیال تست مونس
ندانم با که می داری تو مجلس
❈۳❈
صبا با من همه روزست دمساز
ترا آخر بگو تا کیست همراز
نشسته در ره بادم به بویت
که باد آرد مگر گردی ز کویت
❈۴❈
تو چون شمعی نشسته در شبستان
در آهن پای و در سر دشمن جان
من از شوق جمال یار مهوش
زنم پروانه سان خود را بر آتش
❈۵❈
گه از حسرت زنم من سنگ بر دل
که دارد یار من در سنگ منزل
مگر آهم تواند کرد کاری
کند در خلوتت یک شب گذاری
❈۶❈
مرادی نیست در عالم جز اینم
که روی نازنینت باز بینم
سر زلف دل آشوبت بگیرم
به سودای تو در پای تو میرم
❈۷❈
مرا جانی است مرکب رانده در گل
از آن ترسم که ناگه در پی دل
رود جان و تنم در گل بماند
مرا شوق رخت در دل بمان
❈۸❈
چو در دل نقش زلف یار گردد
دلم ز آزار جان بیمار گردد
به چشمم در غم آن نرگس شنگ
جهان گاهی سیه باشد گهی تنگ
❈۹❈
خبر ده تا دوای کار من چیست؟
طبیب درد بی درمان من کیست؟
غم پنهان خود را با که گویم؟
علاج درد دل را از که جویم؟
❈۱۰❈
چو آمد نامه خسرو به پایان
به خون دیده اش بنوشت عنوان
روان از دیده خون دل چو خامه
بدان هر دو صنم بنوشت نامه
❈۱۱❈
که این غم نامه را هیچ ار توانید
بدان ماه پری پیکر رسانید
چو عود و چنگ را آهنگ سازید
ز قولم این غزل بر چنگ سازید
کامنت ها