سلمان ساوجی:ملک گفتا مباد ای صبح اصحاب کزین معنی شود خورشید در تاب!
❈۱❈
ملک گفتا مباد ای صبح اصحاب
کزین معنی شود خورشید در تاب!
تو چون روز از چه کردی راز پیدا
دریدی پرده همچون صبح شیدا
❈۲❈
ملک پر کینه شد از گفت مهراب،
به نزد افسر آمد رفته در تاب
گمان می برد کو رنجیده باشد
ز مهر جم دلش گردیده باشد
❈۳❈
چو دید از دور جم را پیش خود خواند
بر تخت خودش نزدیک بنشاند
بدو گفت: «ای پسر چونی؟ کجایی؟
چه شد کز ما جدایی می نمایی؟
❈۴❈
به دیدار تو هستیم آرزومند
به گفتار تو مب باشیم خرسند
نداری با هواداران ارادت
مگر در چین چنین بوده ست عادت؟
❈۵❈
ملک روی زمین بوسید و برخاست
به هر وجهی ز بانو عذرها خواست
ز ساقی جام جان افروز می خواست
به ناز و نوش مجلس را بیاراست
❈۶❈
به مجلس شکر و شهناز را خواند
حریفان خوش دمساز را خواند
چو مجلس گرم گشت از آتش می
شکر در اهل خود زد آتش نی
❈۷❈
ملک را یاد آن شب آتش افروخت
به شهناز این رباعی را در آموخت
کامنت ها