صامت بروجردی:چون چشم نیم مست تو غارتگری کند تاراج عقل و هوش ز جن و پری کند
❈۱❈
چون چشم نیم مست تو غارتگری کند
تاراج عقل و هوش ز جن و پری کند
نبود دلی که تا برد از دلبری و ناز
هر لحظه عشوه ز پی دلبری کند
❈۲❈
دارم امید وصل تو بسیار و عاقبت
ترسم که شاخ آرزویم بیبری کند
پویم به پای همت و کوشم به قدر وسع
تا بخت همرهی و فلک یاوری کند
❈۳❈
چون گشت کار تنک برم بر کسی پناه
تا در میانه من و تو داوری کند
یعنی برم به دختر شیر خدا امان
تا او تو را به راه وفا رهبری کند
❈۴❈
زینب عزیز فاطمه کز عزت و شرف
روحالامین به خاک درش چاکری کند
آن آسمان عصمت و عفت که آسمان
قامت برای سجده وی چنبری کند
❈۵❈
در امر و نهی هر چه بگیرد طریق عزم
در جیش او قضا و قدر لشگری کند
جبریل سان پرد به سوی عرش حق ز فرش
گر مور را حمایت او شهپری کند
❈۶❈
خاکی که پای جاریه او بدو رسد
چون آب خضر دعوی جانپروری کند
نازد گر آفتاب بر طلعتش ز حسن
خط شعاع بر بصرش نشتری کند
❈۷❈
نی در سپهر رفعت وی آفتاب و ماه
این ذره نماید و آن اختری کند
زیبد اگر به واسطه عصمت و حیا
بر زبده نساء جهان مهتری کند
❈۸❈
فلک عفاف دریم تهمت شود غریق
او را اگر نه تربیتش لنگری کند
بیرون شود ز باغ جنان با غلام او
غلمان اگر معارضه همسری کند
❈۹❈
از علم و حلم ماهچه احمدی زند
وز تیغ نطق معجزه حیدری کند
در فصل دی چو رایحه فضل او زند
چون نوبهار سطح زمین اخضری کند
❈۱۰❈
باد ار سوی جحیم برد بوی نام او
غسلین به کام اهل سقر کوثری کند
فصلی نکرد از کتب فضل او رقم
گیرم تمام ارض و سما دفتری کند
❈۱۱❈
آیند صابرات چو در عرصه حساب
او را رسد که بر همگی برتری کند
کرب و بلای کرببلا را به جان خرید
تا بر حسین بروز بلا یاوری کند
❈۱۲❈
همراهی برادر خود کرد تا به شام
بر کودکان بیپدرش مادری کند
در کوفه دید چون به سر نی سر حسین
گفت این سخن که قلب جهان آذری کند
❈۱۳❈
کو مادر تو فاطمه کز دل کشد خروش
رخساره را ز خون جگر احمری کند
آید به دیدن تو و بر نوک نی نظر
بر این سر بریده خاکستری کند
❈۱۴❈
خون تو ریخت زاده مرجانه و کنون
با عترتت تو دعوی رزمآوری کند
ما را کشیده بر سر بازار بیحجاب
خود بر سریر عز و علا سروری کند
❈۱۵❈
آل زنا نهان بپس پرده وقار
باید نقاب چهره حجاب زری کند
زینب که عصمت الله مطلق بود چرا
گیسو به رخ نقاب ز بیمعجری کند
❈۱۶❈
این یک تو را به طعنه کند خارجی خطاب
آن یک به پیش چشم تو رامشگری کند
ای پرده پوش خلق دو عالم کجارو است
ابن زیاد ز آل تو پردهدری کند
❈۱۷❈
(صامت) برد به ماه از این غصه پیک آه
وز اشگ دیده رخنه بتحتالثری کند
کامنت ها